به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

مکان تبلیغات شما

امکانات وب

پر مخاطب ها

    عضویت

    نام کاربري :
    رمز عبور :

    کنایه

    /kenAye/

    مترادف کنایه: استعاره، تلمیح، مجاز، اشاره، ایما، تعریض، رمز، طعن، گوشه

    برابر پارسی: گوشه زدن، سخن پهلودار

    کنایت. [ ک ِ ی َ ] (ع اِمص ، اِ) کنایه. مقابل صراحت. کلامی که بر غیر موضوع له خود که از لوازم او باشد دلالت کند. ج ، کنایات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پوشیده سخن گفتن و سخن پوشیده و به اصطلاح چیزی را به چیزی در ذهن تشبیه کرده اسم مشبه را نهی داشته نام مشبه ٌبه مذکور ساختن. مثال آن :

    لؤلؤ از نرگس فروباریده گل را آب داد
    وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد.
    یعنی معشوق رنجیده شد و اشک از چشمانش فروباریده رخساره را آب داد و از دندان روح پرور،لب خود را مالش داد . (غیاث ). کنایة. (فرهنگ فارسی معین ) : 
    شد ولایت صریح من گفتم 
    ظاهر است این سخن کنایت نیست.
    مسعودسعد.
    مشورت دارند سرپوشیده خوب 
    در کنایت با غلط افکن مشوب.
    مولوی (مثنوی چ کلاله ٔ خاور ص 24).
    تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است 
    گفتم کنایتی ومکرر نمی کنم.
    حافظ.
    رجوع به کنایة شود.
    کنایة. [ک ِ ی َ ] (ع مص ) سخن که بر غیرموضوع ٌله خود دلالت کند. گفتن یا لفظی گفتن و غیر مدلول ٌ علیه آن را اراده کردن و یا سخن گفتن به لفظی که معنی حقیقی و مجازی آن هر دو برابر باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || (اِ) سخن که بر غیر موضوع ٌله خود دلالت کند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخنی که بر معنی غیرموضوع خود دلالت کند. (آنندراج ). اصطلاح علماء نحو آن است که از چیزی معین به لفظی که در دلالت بر آن چیز صریح نباشد تعبیر کنند. (از اقرب الموارد). کنایه. کنایت. تعریض. گفتن چیزی و خواستن جز آن. گوشه کنایه گفتن.کنایه زدن. گوشه زدن. کلامی که مراد آن پوشیده است در استعمال ، هر چند معنی آن به حسب لغت ، آشکار و ظاهر است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). استعمال لفظ و اراده ٔ لازم معنی آن. به عبارت دیگر کنایه عبارت است از آنکه لفظی را استعمال کنند و بجای معنی اصلی آن یکی از لوازم آن معنی را اراده کنند. ذکر لازم و اراده ٔ ملزوم است یا عکس آن و آن بر سه قسم است : 1- آنکه مقصود از کنایه ذات باشد. 2- آنکه مقصود صفت ذات باشد، 3- آنکه مقصود اثبات صفتی برای موصوفی یا نفی صفتی از موصوفی باشد. و رجوع به هنجار گفتار ص 199 - 305 شود. عبارت از لفظی است که از آن اراده شود لازم معنای آن یا جواز اراده ٔ معنی اصلی با آن یعنی هم معنی اصلی اراده شود و هم لازم آن. (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 443). در اصطلاح نحویان ، تعبیر از چیزی معین است به لفظی که بر آن چیز به صراحت دلالت نکند چنانکه گویند فلان آمد و مقصود از فلان ، شخص معینی باشد لیکن به خاطر مبهم ماندن او بر شنوندگان نام او را صریحاً نگویند. || در نزد علمای بیان ، لفظی است که در معنی موضوع ٌله خود به کار رود لیکن ملزوم عقلی آن معنی مقصود باشد، نه نفس معنی. چنانکه گویند در خانه ٔ فلان باز است ، یعنی مهمان نواز باشد. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
    کنایه ٔ بعید ؛ کنایه را به اعتبار مکنی عنه به کنایه ٔ بعید و کنایه ٔ قریب تقسیم می کنند. و کنایه ٔ بعید آن است که انتقال از کنایه به مکنی عنه با چند واسطه یا به دشواری امکان یابدمانند «بیچاره را با این دمدمه در کوزه ٔ فقاع کردند». در کوزه ٔ فقاع کردن کنایه از، تحمیق و اغفال است زیرا نتیجه ٔ نوشیدن فقاع مستی و نتیجه ٔ مستی غلفت و بی خبری است. و همچنین است درین عبارت «دیو آز را در شیشه کرد». در شیشه کردن به معنی مخذول و منکوب کردن و کنایه از، عمل معروف ساحران است. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به هنجار گفتار شود.
    کنایه ٔ قریب ؛ آن است که انتقال از کنایه به مکنی عنه بغیر واسطه و به سهولت دست دهد چنانکه در مثال :«این فصول با اشتر درازگردن و بالاکشیده بگفتند» در اینجا ذکر درازگردن و بالاکشیده برای معنی اصلی آن نیست بلکه لازمه ٔ آن دو، یعنی حمق است زیرا در عرف عام درازی گردن و بلندی قامت نشانه ٔ حماقت است. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به هنجار گفتار شود.
    کنایه ٔ محضه ؛ این اصطلاح بدیعی است و مراد لازم معنی باشد محضاً، چنانکه گویند کثیرالرماد و اراده ٔ جود و سخا نمایند. یا طویل النجاد یعنی آنکه بند شمشیرش بلند است و بلندی قامت خواهند... وبالجمله انتقال از لازم به ملزوم است بر خلاف مجاز که از ملزوم به لازم است. (فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 442). || فرهنگ نویسان کنایه را در مورد «مجاز» (هر کلمه ای که در غیر معنی اصلی به کار رود) بطور عموم به کار برند. (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح دستور زبان فارسی ) هر کلمه ای که معنی آن پوشیده و دانستن آن محتاج قرینه باشد. کنایه بر پنج نوع است : ضمیر، اسم اشاره ، موصول ، مبهمات ، ادوات پرسش یا استفهام. هر یک از این انواع نیازمند کلمه ٔ دیگری است که معنی آن را روشن و آشکار کند مانند مرجع برای ضمیر و مشارالیه برای اسم اشاره و تمیز برای مبهمات... توضیح اینکه اصطلاح کنایه (و جمع آن کنایات ) متداول دستورنویسان فارسی است ولی از نظر فحص دقیق این مبحث با تقسیمات آن اساسی نیست و باید به ضمیر طبق معمول دستورنویسان زبانهای اروپایی (که با زبان فارسی از یک گروه اصلی هستند) فصلی جدا اختصاص داد و از بقیه در مباحث دیگر دستور بحث کرد. (از فرهنگ فارسی معین ). || در تداول ، کلمه ای یا جمله ای مبنی بر توهین و تعریض. (فرهنگ فارسی معین ).

    کنایه. [ ک ِ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) کنایة. کنایت. رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.
    کنایه
    ۱ - ( مصدر ) پوشیده سخن گفتن چنانکه معنی آن صریح نباشد تعریض . ۲ - ( اسم ) پوشیده سخن گویی . ۳ - استعمال لفظ و اراد. لازم معنی آن بعبارت دیگر کنایه عبارتست از آنکه لفظی را استعمال و بجای معنی اصلی یکی از لوازم آن معنی را اراده کنند مانند دراز گردن و بالا کشیده درین مثال : این فصول با اشتر دراز گردن و بالا کشیده بگفتند . در این جا ذکر دراز گردن و بالا کشیده برای معنی اصلی آن نیست بلکه لازم. آن دو یعنی حمق است زیرا در عرف عام درازی گردن و بلندی قامت نشان. حماقت است . دراز گردن و بالا کشیده را در این مثال مکنی و حمق را مکنی عنه گویند . کنایه را باعتبار مکنی عنه به کنای. بعید و کنای. قریب تقسیم میکنند : یا کنای. بعید . آنست که انتقال از کنایه بمکنی عنه با چند واسطه یا بدشواری امکان یابد مانند : بیچاره را با این دمدمه در کوز. فقاع کردند . در کوز. فقاع کردن کنایه است از تحمیق و اغفال زیرا نتیج. نوشیدن فقاع مستی و نتیجه مستی غفلت و بیخبری است و همچنین است در این عبارت : دیو آز را در شیشه کرد . در شیشه کردن بمعنی مخذول و منکوب کردن و کنایه از عمل معروف ساحر انست . یا کنای. قریب . آنست که انتقال از کنایه بمکنی عنه بغیر واسطه و بسهولت دست دهد چنانکه در مثال مذکور از کلیله و دمنه ( در فوق ) آوردیم . ۴ - ( لغت ) فرهنگ نویسان کنایه را در مورد مجاز ( هر کلمه ای که در غیر معنی اصلی بکار رود ) بطور عموم بکار برند . ۵ - هر کلمه ای که معنی آن پوشیده و دانستنش محتاج قرینه باشد . کنایه بر پنج نوع است : ضمیر اسم اشاره موصول مبهمات ادوات پرسش یا استفهام . هر یک از این انواع نیازمند کلم. دیگریست که معنی آنرا روشن و آشکار کند مانند مرجع برای ضمیر و مشار الیه برای اسم اشاره و تمیز برای مبهمات ( قبفهی ) توضیح اصطلاح کنایه ( و جمع آن کنایات ) متداول دستور نویسان فارسی است ولی از نظر فحص دقیق این مبحث با تقسیمات آن اساسی نیست و باید به ضمیر طبق معمول دستور نویسان زبانهای اروپا یی ( که با زبان فارسی از یک گروه اصلی هستند ) فصلی جدا اختصاص داد و از بقیه در مباحث دیگر دستور بحث کرد . ۶ - کلمه یا جمله ای مبنی بر توهین و تعریض .
    سخن که بر غیر موضوع له خود دلالت کند .گفتن یا لفظی گفتن و غیر مدلول علیه آنرا اراده کردن و یا سخن گفتن بلفظی که معنی حقیقی و مجازی آن هر دو برابر باشد . یا سخن که بر غیر موضوع له خود دلالت کند.
    کنایه آمیز
    ۱ - کلمه یا عبارتی توام با کنایه . ۲ - کلمه یا عبارتی مبنی بر توهین و تعریض : روی کلم. کنایه آمیز ( شوهرم ) با لبخندی طنز آلود ... تکیه کرد .
    کنایه از افرادی که سر بزرگ دارند
    [ گویش مازنی ] /خر کلّه/ har kae
    کنایه زدن
    ( مصدر ) عبارت کنایه آمیز گفتن : گفتی بمن که تیغم از ابرو کنایه است گر میزنی کنایه نگارا . بمن مزن . ( طاهر وحید )
    کنایه گفتن
    ( مصدر ) کلمه یا عبارتی کنایه آمیز ادا کردن .
    گوشه و کنایه
    ( اسم ) سخن طعن آمیز حرف گوشه دار تعریض .
    منبع: dictionary.abadis.ir
    admin
    دوشنبه 17 دی 1397 - 22:31
    بازدید : 716
    برچسب‌ها :

    آمار سایت

    آنلاین :
    بازدید امروز :
    بازدید دیروز :
    بازدید هفته گذشته :
    بازدید ماه گذشته :
    بازدید سال گذشته :
    کل بازدید :
    تعداد کل مطالب : 138
    تعداد کل نظرات : 0

    خبرنامه